خانم زينب اشاره كردند تا مردم ساکت شدند و نفس مردم در سينهها حبس شد، بعد از ستايش خداوند و صلوات بر پيامبر فرمودند:
"مردم كوفه! مردم مكار فريبكار! مردم خوار و بي مقدار!
بگرييد كه هميشه ديدههاتان گريان و سينههاتان بريان باد! شما همانند زنى رشتهباف هستيد كه آنچه را بافته است از هم جدا سازد. پيمانهاى شما دروغ است و چراغ ايمانتان بى فروغ. مردمى هستيد لاف زن و بلند پرواز! خودنما و حيلتساز! دوست كُش و دشمن نواز! چون سبزه پارگين(داراي ظاهري زيبا و باطني فاسد)، درون سوگنده و برون سوسبز و رنگين، نابكار و چون سنگ گور نقره آگين .
چه كار زشتي كرديد! خشم خدا را خريديد، و در آتش دوزخ جاويد خزيديد.
خطابهاي که حضرت در بازار کوفه داشتند، نمايش حاکم کوفه را نمايش رسوايي او ميکند. مردمي که هلهله کنان و شادي کنان به استقبال کاروان اسرا ميرود با سخنان داغدار حضرت سراسر اشک و گريه ميشود و بلاغت کلام ايشان موجب خشم مردم نسبت به حاکمان مي شود.
ميگرييد؟! بگيرييد! كه سزاوار گريستنيد نه در خور شادمان زيستن. داغ ننگى بر خود نهاديد كه روزگاران بر آيد و آن ننگ نزدايد!
اين ننگ را چگونه مىشوئيد؟ و پاسخ كشتن فرزند پيغمبر و سيد جوانان بهشت را چه مىگوييد؟ و چراغ راه شما مردم زشت كه در سختى يارتان بود و در بلاها غمخوار. نيست و نابود شويد اى مردم غدار .
هر آينه باد در دست داريد، و در معاملهاى كه كرديد زيانكار! و به خشم خدا گرفتار، و خوارى و مذلت بر شما باد. كارى سخت زشت كرديد كه بيم مىرود آسمانها شكافته شود و زمين كافته و كوهها از هم گداخته.